پشت آستر و رویه، وارونه، واژگونه، پشت و رو پشت و رو کردن: برگرداندن و وارونه کردن جامه یا رویۀ لباس که پشت آن به رو بیاید، کنایه از خلاف واقع نشان دادن
پشت آستر و رویه، وارونه، واژگونه، پُشت و رو پشت و رو کردن: برگرداندن و وارونه کردن جامه یا رویۀ لباس که پشت آن به رو بیاید، کنایه از خلاف واقع نشان دادن
دهی از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. سکنه 200 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، میوه، پشم و لبنیات. ساکنان این ده از طایفۀ بویراحمد تامرادی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. سکنه 200 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، میوه، پشم و لبنیات. ساکنان این ده از طایفۀ بویراحمد تامرادی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
مجروح به ظهر (در ستور). دبر. (تاج المصادر بیهقی) : بر آن صفت که خر پشت ریش را برریش تفو زنند بتو باد صد هزار تفو. سوزنی. مگر کین فرومایۀ زشت کیش بکارش نیاید خر پشت ریش. (بوستان). ادبار، پشت ریش کردن ستور را پالان. موقع، پشت ریش شده. جمل ٌ مسدّم، شتر پشت ریش که پالان ننهند بر وی تا به شود. تمسیح، مسح، پشت ریش کردن. مدابره، پشت ریش گردیدن ستور کسی. مسخ، پشت ریش کردن. (منتهی الارب)
مجروح به ظهر (در ستور). دَبر. (تاج المصادر بیهقی) : بر آن صفت که خر پشت ریش را برریش تفو زنند بتو باد صد هزار تفو. سوزنی. مگر کین فرومایۀ زشت کیش بکارش نیاید خر پشت ریش. (بوستان). ادبار، پشت ریش کردن ستور را پالان. مُوَقَع، پشت ریش شده. جَمَل ٌ مُسَدَّم، شتر پشت ریش که پالان ننهند بر وی تا به شود. تمسیح، مسح، پشت ریش کردن. مدابره، پشت ریش گردیدن ستور کسی. مسخ، پشت ریش کردن. (منتهی الارب)